باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم
من می توانم می شود آرام تلقین می کنم
با عکسهای دیگری تا صبح صحبت می کنم
با آن اتاق خویش را بیهوده تزئین می کنم
سخت است اما می شود در نقش یک عاقل روم
شب نه دعایت می کنم نه صبح نفرین می کنم
حالم نه اصلا خوب نیست تا بعد بهتر می شوم
فکری برای این دل تنهای غمگین می کنم
من می پذیرم رفته ای و برنمی گردی همین
خود را برای درک این صد بار تسحین می کنم
از جنب و جوش افتاده ام دیگر نمی گویم به خود
وقتی عروسی می کند آن می کنم این می کنم
خوابم نمی اید ولی از ترس بیداری به زور
با لطف قرص قد نقل یک خواب رنگین میکنم
این درد زرد بی کسی بر شانه جا خوش کرده است
از روی عادت دوستی با بار سنگین می کنم
هر چه دعا کردم نشد شاید کسی آمین نگفت
حالا تقاضای دلی سرشار از آمین می کنم
نه اسب نه باران نه مرد تنهایم و این دائمی ست
اسب حقیقت را خودم با این نشان زین می کنم
یا می برم یا باز هم نقش شکستی تلخ را
در خاطرات سرخ خود با رنج آذین می کنم
حالا نه تو مال منی نه خواستی سهمت شوم
این مشکل من بود و هست در عشق گلچین می کنم
کم کم ز یادم می روی این روزگار و رسم اوست
این جمله را با تلخی اش صد بار تضمین می کنم.
به مجنون گفت روزی عیب جویی
که پید ا کن به از لیلی نکویی
که لیلی گرچه در چشم تو حوریست
به هر جزوی زحسن او قصوریست
زحرف عیبجو مجنون برآشفت
در آن آشفتگی خندان شد و گفت
اگر در دیده مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی
تو کی دانی که لیلی چون نکوییست
کزو چشمت همین بر زلف وروییست
تو قد بینی ومجنون جلوه ناز
تو چشم و او نگاه ناوک انداز
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو، او اشارت های ابرو
دل مجنون ز شکر خنده خون است
تو لب میبینی و دندان که چونست
کسی کاو را تو لیلی کرده ای نام
نه آن لیلیست کز من برده آرام
اگر می بود لیلی بد نمی بود
ترا رد کردن او ،حد نمی بود
تقدیم به همه دوستای گلم